یخ بسته سنگ و دست و صدا نیز
در کوچه های حادثه یارا !
بن بست ظلمت است، وَ زان سوی
بنگر سگان هارِ رها را
این شعر، ذهن ما را به حکایتی از باب چهارم گلستان معطوف می کند که از این قرار است:
یکی از شعرا، پیشِ امیرِ ان رفت و ثنایی بر او خواند. فرمود تا جامه از او بَرکَنَند و از ده به در کُنَند. مسکین، به سرما همی رفت، سگان در قفای او افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند، در زمین، یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند! سگ را گشادهاند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم، از من چیزی بخواه. گفت: جامه ی خود می خواهم، اگر انعام فرمایی.
امیدوار بود آدمى به خیرِ کسان
مرا به خیرِ تو امید نیست، شَر مرسان
سالارِ ان را بر او رحمت آمد و جامه بازفرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و دِرَمی چند»
سعدی و دکتر کدکنی به انتخاب ع-ر
نه شرقی نه غربی انسانی
امروز جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲ بود ، مثل همه جمعه های دلگیر به اضافه اینکه امروز آرزو کردم کاش میشد این جمعه ها را از ایام هفته حذف کرد! و بعد یادی کردم و مروری بر کتابی از دکتر عبدالحسین زرینکوب با عنوان نه شرقی نه غربی انسانی و همه شرح و بسطی که این عنوان زیبا و شورانگیز در ادبیات فارسی ما از ابتدای آن که با این بیت ابوحفص سغدی شروع می شود .
آهوی کوهی در کوه چگونه دوزا (Davaza)
او ندارد یار بی یار چگونه بوذا (Bovaza)
تا خردورزی فردوسی و ندانسته گی خیام و رندی و شادباشی حافظ و حکمت سعدی که همچنان درخشان است اما در مقابل حاشیه ها کم نیست چنانکه فضای سخت و شکننده طبیعت و ت جایی برای این صبغه برجسته فرهنگی ایرانی نگذاشته و همواره غلبه با قلدری و استبداد و خود محوری بوده و در این میان مردم اما بسان پاندول ساعت میان کثرت و قلت قدرت سرگردان بوده اند با کلی پرداخت هزینه های غیرقابل جبران.
به اضافه خرداد که می رسد از راه بوی تابستان می دهد و هیچ شباهتی به بهار ندارد البته امسال که سال نسبتا پر بارانی بود و هوا دیرتر به خشکبادهای خردادی رسید . ماهشهر ع-ر